خداوندا!
اسیرم کن، اسیر محبت مردم
و به زنجیر عشق به خلقم ببند نه عشق به خالق
و خادم افتاده ی درگاه ملتم کن نه بارگاه الهی.
خداوندا!
کینه ام را به دشمنان میهنم عمیق تر کن
و زبانم را تیز تر
و پایم را استوارتر
زبونی ام را کمتر
خداوندا ! از عبادت خویش بازم دار تا عبادت مردم کنم.
خداوندا!
دردم را بیشتر کن
زخمم را چرکین تر
تبم را تندتر
و چنینم نگه دار، مبادا که آرامش، فراموشی بیاورد.
خداوندا!
خوف از ظالم را در من بمیران
و توان آن عطایم کن که تخت سینه ی ناکسان بکوبم
- بی ترس از عواقب خوف انگیزش.
خداوندا!
از پاداش، معافم کن
از بخشش، نا امیدم کن
از بهشت، مایوسم کن
تا هرچه می کنم به سودای انعام تو نباشد.
خداوندا! اگر داشتن، ذلیل داشتنم میکند
ندارم کن
اگر کاشتن، اسیر چیدنم میکند
بیکارم کن
اگر اندیشه خیانت به یاران بر سرم افتاد
بر سر دارم کن
اگر به لحظه غفلتی در افتادم
پیش از سقوط، هشیارم کن
اگر رنج بیماران، لحظهای از دلم بیرون رفت
سخت و بی ترحم، بیمارم کن.
خداوندا! خوارم کن اما مردم آزارم مکن.
خداوندا!
نا امید از معجزهام کن
بی اعتقاد به دست غیبم کن
کافرم کن، رهایم کن.
خداوندا!
با ماندار باش!
اگر نیستی
اگر زاده تصوری
و اگر به پایان خویش رسیدهای
منطقم را استواری بخش تا نبودت را به نیکوترین وجهی اثبات کنم
و سخنم را چنان موثر ساز که شک دربود و نبودت را از دلها برانم
خداوندا ! همتم را برای انکارت هزار هزار برابر کن ...
آمین یا رب العالمین
نادر ابراهیمی...روحش شاد!
ای همسفران!
دل را از بند فرسودگی ها برهانید! به روح خود ، خندان،نوو سبکبال بودن را بیاوزید!
مگذارید که زمان، در کهنگی روح شما غرق شود و از دست تان برود! به روح آن گاه که چشم به راه اشاره ی شماست،خندیدن و شادمانه خندیدن را بیاموزید،جلا، تازگی و طهارت را!
_ا ی مراد! چگونه می توان روح را شاداب و پرطراوت و تازه نگه داشت؟
_با ایمان؛فقط ایمان. کلید همه ی گنج های جهان در کف ایمان است.
_ای پیر! "ایمان"را برای مان به تعریف برسان.
_ایمان،باوری است قلبی و پایدار؛باوری که از تفکر و تحلیل و آگاهی سرچشمه می گیرد، اما در جریان حضور و حرکت خود،دیگر به سرچشمه ی خویش باز نمی گردد. ایمان، باوری است که اثبات نمی طلبد،چرا که قلب آن را یقین می داند و در اعتبار آن شک نمی کند. حق، موضوع ایمان است، حقیقت نیز.
_آیا قلب، به راستی، توانایی دانستن دارد؟
_آری برادر من! روح،از دو منبع ارتزاق می کند: مغز و قلب. مقصودم از قلب،اما، آن دستگاه تپنده ی درون سینه نیست؛ بل منشاء مجهولی است که آن تپیدن را سبب می شود، و عشق را ، و باور ِ بی ضرورت ِ اثبات را، و لذت شنیدن آواز خوش پرنده را، و لذت بوییدن ِ عطر ِ گل ها را ، و لذت ِ دیدن ِ جمیع زیبایی ها را...
بعد از نماز بنشینید و سرزدن خورشید را بنگرید!
این نیز برای پاک و شاداب نگه داشتن ِ روح، از واجبات است.
...استاد نادر ابراهیمی...سه دیدار!
خداوندا!
ما برای اعتراض به خواست تو نیامده ایم ، برای اعتراض به هر آنچه که گمان می بریم سرپیچی از خواست توست آمده ایم!
خداوندا!... حافظ سلامت روح ما باش!
سه دیدار.... استاد نادر ابراهیمی!
مشخصات مدیر وبلاگ
عناوین یادداشتهای وبلاگ
دسته بندی موضوعی